مذاکره با فروشندگان و شرکتهای فروش یکی از حیاتیترین روشهای هر کسب و کار کوچک برای ادامه حیات خویش است. اینجا به معرفی اشتباهات رایجی میپردازیم که حین مذاکره مرتکب میشویم و بیشترین هزینهها را به خود تحمیل میکنیم. شما میتوانید با اجتناب از این اشتباهات به بهترین نتیجه ممکن در مذاکرات خود دست یابید.
حدود ده سال پیش، من در یک شرکت بزرگ ارائهکننده خدمات مالی مشغول به کار بودم، یکی از مدیران ارشد از من خواست تا روی یک پروژه خاص کار کنم تا بتوانم مفهوم واقعی سوددهی شرکت را بهتر درک کنم.
مشتریان میانی ما، که انتظار خدمات قابل توجهی را از ما نداشتند، از سایر مشتریان بزرگ ما سودآورتر بودند.
تعارض در محل کار يکي از دلايل اصلي ايجاد استرس و کاهش بهره وري است، زیرا کارمندان سعی میکنند تا از کسانی که با آنها اختلاف نظر داشته دوری کنند. درواقع، به گزارش مديران منابع انساني، آنها حدود 24 تا 60 درصد زمان خود را صرف حل مناقشات ميان کارمندان ميکنند.
آمارها نشان میدهد حدود 35درصد از نيروي کار آمريکا درگير مناقشات کاري بوده و 15درصد ديگر گزارش دادهاند که شاهد درگيري ميان کارمندان ديگر بودهاند. براساس نظرسنجي موسسه Workplace Bullying institute که مناقشات در محل کار را بررسی میکند، تنها اين مناقشات نيست که مشکلآفرين است، بلکه اختلاف نظر و تعارضات شخصيتی نيز میتواند باعث مشاجره میان کارمندان شود.
لر راینر، مشاور خردهفروشی و نویسنده کتاب «قهرمان خردهفروشی» در ادامه راهکارهایی را برای خرده فروشان در برابر رقابت با شرکتهای بزرگ (با بیان یک موردکاوی) بیان میکند.
فروشگاههای DIY):Do it yourself) به معنای ساختن، اصلاح کردن و تعمیر وسایل، بدون کمک کارشناس یا تعمیرکار خبره است، این فروشگاه تجهیزاتی را در اختیار شما قرار میدهند که لازم است خودتان آنها را سر هم بندی کنید. این تجهیزات، علاوه بر این که وسایل دلخواه شما را به ارمغان میآورند، تجربه لذتبخش ساختن آنها را نیز در اختیارتان قرار میدهند. «ادی» صاحب فروشگاه DIY کوچکی در یک دهکده است. از زمان آغاز به کار یک فروشگاه DIY بزرگ در منطقه، کسب و کار ادی با دشواری هایی روبه رو شد و درآمد او کاهش یافته است.اکنون ادی به این فکر میکند که چه چیزی میتواند در صرفهجویی در هزینهها و بازگرداندن مشتریها به فروشگاه کمک کند؟
ثروتمندان یک بار کار می کنند تا یک عمر بخورند و فقرا یک بار می خورند تا یک عمر کار کنند. اگر زندگی ثروتمندان را به طور دقیق و حساب شده مطالعه کنید، متوجه خواهید شد که تمام تلاش آنها در ابتدا، رسیدن به استقلال مالی است. آنها تلاش می کنند که برای خود، یک منبع درآمدی ایجاد کنند و بتوانند از آن در تامین هزینه های روزمره زندگی خود استفاده کنند. تمام هم و غم آنها این است که در اثر تلاش مقطعی، یک درآمد پایدار و دائمی ایجاد کنند و بعد از آن بتوانند به آزادی فکری، مالی و ... برسند.
تی هارواکر، نابغه مالی، در تعریف خاطرات خود در حوزه کسب و کار، بیان می کند که برای راه اندازی یک بنگاه اقتصادی کوچک به مدت شش ماه، به صورت شبانه روزی در آنجا کار می کرده است تا آن را به اتمام برساند و یک مدیر خوب برای آن استخدام کند. پس وقتی که کار تمام شد هرگز به آنجا مراجعه نکرده است و خودبنگاه، با عوامل خود به نحو احسن، کار خود را ادامه می دهند. سازمانی که ساخته است از هر لحاظ عالی بود و یک سیستم یکپارچه و مطلوبی در آن ایجاد کرده که عوامل مربوطه را به هم متصل می کرده است...
در کسبوکارهای کوچک این گونه نیست که برندگان هیچ گاه میدان را خالی نکنند. اتفاقا برنده کسی است که بهترین زمان برای ترک کسبوکار خود و چگونگی آن را ميداند. همیشه ایجاد تغییر از شرایط موجود سختتر است. بیشتر صاحبان کسبوکار سماجت بیش از حد به خرج ميدهند و چه زمانی که کسبوکارشان به شدت موفق است یا زمانی که دیگر سودآوری ندارد، در اتخاذ تصمیم درست و نهایی تاخیر ميکنند.
اگر یک شرکت بتواند با دلایل درست به حیات خود ادامه دهد، جامعه از وجودش بهره خواهدبرد. گری هامل، بنیانگذار آزمایشگاه مدیریت دانشکده تجارت لندن، در این مقاله به اهمیت این موضوع میپردازد که چگونه یک کسب وکار میتواند در دنیای تغییرات بیامان، رقابت بیرحمانه و نوآوری بیوقفه، برنده شود؟
آیا در یک اقتصاد پویا دلیلی برای اهمیت دادن به بقا یا زوال یک شرکت خاص وجود دارد؟ یا به عبارت دیگر،آیا طول عمر سازمانی برای سهامداران، کارمندان، مشتریان یا در مقیاس بزرگ تر، جامعه ارزشی دارد؟
شما صاحب کسبوکاری هستید و علاقهمندید تا یک مدیر خوب استخدام کنید که بتواند به شما در پویایی و موفقیت کسب و کارتان کمک کند. وقتی آگهی استخدام شما منتشر میشود، احتمالا تعداد زیادی رزومه به دستتان خواهد رسید.
ممکن است شما با انتخاب کردن افرادی که شرایط بهتری دارند این تعداد را کاهش دهید، ولی باز هم تعدادی به مصاحبه دعوت میشوند وشما باید از بین آنها بهترینشان را انتخاب کنید. حالا سوال این است: چگونه میتوانید بفهمید که کدامیک فرد مورد نظر شماست؟
مدیران عامل دو اهرم دارند که برای اثرگذاری بر سازمانهایشان، طبق یک مبنای منظم از این اهرمها استفاده میکنند. اهرم اول، یا به اهداف استراتژیک چیزی اضافه میکند، یا چیزی از آن کم میکند. اهرم دوم، استخدام استعدادهای کلیدی را کنترل میکند تا ضمانت کند افراد مناسب در جایگاههای شغلی مناسب قرار گرفتهاند.
این اهرمها برای بسیاری از عوامل اثرگذار بر موفقیت کسبوکار کارآیی دارند، اما یک حوزه است که در برابر استفاده از اهرمها مقاومت میکند: تعهد کارمندان. حتی بعد از یک دهه تلاش، سازمانها به طور کلی پیشرفت چندانی در توسعه تعهد کارمندان نداشتهاند. آمار فرار از تعهد در بين كارمندان، همچنان 70 درصد است که نسبت به اولین نظرسنجی موسسه Gallup در مورد این موضوع در اواخر دهه 90 تغییری نداشته است
یکی از بزرگترین چالشها برای کسبوکارهای کوچک یا بنگاههای خانوادگی، آماده کردن آن بنگاه برای نسل بعدی مدیرانی است که قرار است اداره آن را در دست بگیرند و بقای شرکت را تضمین کنند.
میکاییل تروی، بنیان گذار شرکت خدمات حمل و نقل تروی کانتینر لاین، تجربه خودش را در این حوزه توضیح داده است:
نزدیک به سه دهه، بر استراتژیهایی تکیه کردهام که راهنمای رشد شرکت من بودهاند و در ضمن نسل بعدی رهبران آن را نیز پرورش دادهام. بسیاری از صاحبان کسبوکارهای کوچک فکر میکنند، میتوانند از برنامهریزی برای آینده شرکت طفره بروند. آنها معمولا برای برنامهریزی استراتژیهای خروجشان خیلی صبر میکنند و بسیاری از کسبوکارها به دلیل اینکه هیچگاه برای انتقال مدیریت برنامهریزی نداشتهاند، زمین میخورند و با مشکلاتی مواجه میشوند.
مطالعات جدید جیمز گراس از دانشگاه استنفورد و شش محقق دیگر نشان داده است که هر چقدر پست ریاستی افراد بالاتر باشد، استرس کمتری را تجربه میکنند. یعنی استرس یک مدیر عامل، از مدیر یک بخش کمتر است. نتیجه این تحقیق ایده جذابی را ارائه داده، چرا که بر خلاف تفکر فعلی در مورد مدیریت است که میگوید رهبران ارشد تحت استرس شدیدی هستند.
تحقیقات جدید حوزه علم عصبشناسی نیز یافتههای این محققان را تایید میکند. یکی از بزرگترین ایدههایی که از ارتباط بین علم عصبشناسی و رهبری سازمان به دست آمده این است که رهبران به شدت تحت تاثیر پنج تجربه اجتماعی هستند که در مغز آنها تهدیدات یا پاداشهایی ایجاد میکند. این پنج تجربه، مدل اسکارف (SCARF) نام دارد که مخفف Status، Certainty، Autonomy، Relatedness و Fairness به معنی مقام، قطعیت، استقلال، ارتباط و بی طرفی است.
مدیران در هر سازمان و کسب وکاری باید در وهله اول به سوالات زیر پاسخ دهند:
- ما چه کاری باید انجام دهیم؟
- ماموریت سازمانی که من مدیریت آن را به عهده دارم، چیست؟
-استراتژی انجام این ماموریت چیست؟
- در راستای این استراتژیها و ماموریتها، اهداف من برای آینده چیست؟
- اهداف کلی برای تمام اعضای گروهم چیست؟ اهدافی که برای تک تک افراد دارم، چیست؟